نقد شعر
خدا نیست خدا نیست ....ولی....
دوستم میگفت خدا نیست
هرچه هست امید است
یک امید پوچ و خالی
من نمیفهمیدم،هر چه میگفت به یک خنده گذر میکردم
در خیابان دیدم دختری دست بسته
که گل دامانش ''درز'' بازیست به شکل میخک
او دوان در پی یک بنز گران
داد میزد بمان
شکلاتی دارم ،ده تومان ، ارزان است
بنز رفت
او همی رفت و در گوشه دیوار نشست
با گل میخک خود اینچنین آوا داد:
ای گلم،صبر کن،چو چراغ سبز شود
میفروشم یکی،نه....دو تا...نه...همه شان را
میخرم مال تو من یک گلدان
گل میخک به او گفت:اگر سبز نشد...
دخترک گفت : به خدا میگویم،مادرم گفته اگر سبز نشد بگو بسم الله
میخکش گفت:و اگر باز نشد؟؟؟
دخترک بغضی کرد،دست خود را بلند کرد و گریست:ای خدا سبزش کن
او به دنبال خدا میگردد در پی سبز شدن
تا بفروشد شکلات خود را،بخرد مال گلش یک گلدان
یک کمی بالاتر
سر کوچه امید نژاد
یک امامزاده زیبا و قشنگ
در درونش انگار زنی
دست خود را گره کرده به آهنهایش و بلند میگوید:
''ای خدا ،بچه ام را تو به من بگردان''
داد او این فلز نقره ای زیبا را
که همی گوش دهد بر سخنانش ،لرزاند
لیک صدایی ز خدایش نشنید
مرد تنومند دو دستش بوسید
در کنارش بنشست و گفتش:
گریه دیگر کافیست،حکمت است و تقدیر
زن میگفت :''خدا''
شوهرش گفت که آن تقدیر است
من کمی شک کردم
اشکهای دختر،ناله های مادر همه مخصوص خداست
تندرستی و قشنگی از اوست
لیک ،مردن بچه او،سبز نگشتن ...حکمت است و تقدیر
نه......همه اش کذب و دروغ و پوچ است
دوستم راست میگفت
خدا نیست خدا نیست.....ولی.....
((ولی باز هم از پشت دیوارهای بلند،از کنار جاده های سرد ،کسی فریاد میزند:خدا....خدا...خدا )))
محمدحسن شهلایی
برای نقد
شعر به دنبال بیان یک مسئله ی فلسفی اعتقادی یعنی بحث وجود خدا و عدل اوست که همین توجه به چنین سوژه ای جای تقدیر دارد.
شعر به زبان محاوره نزدیک است .اما زیبایی در انتخاب واژه ها، تصاویر و لحظه های ناب شاعرانه را کمتر میتوان در شعر یافت.
در بعضی از قسمتها نیز اشکالاتی وجود دارد مانند:
همی رفت که بسیار قدیمی است و امروزه کاربرد ندارد.
آوا داد که آوا سر داد درست تر است و حتی در چنین صورتی هم باز امروزه کمتر کاربرد دارد.
چو چراغ سبز شود...کاربرد چو نیز به همان دلیل قبل مناسب نیست.
میخرم مال تو من یک گلدان...که برای تو درست تر است.
همچنین بخرد مال گلش یک گلدان...
همچنین :بچه ام را تو به من بگردان.... که برگردان درست است.
طبق نظر استاد صاحب نظر "شفیعی کد کنی شعر حادثه ای است که در زبان روی می دهد که خواننده میان شعر شاعر و زبان روز مره و عادی تمایزی احساس کند
ایا خود حضرتعالی از جمله ی
دوستم می گفت خدا نیست
هرچه هست امید است
یک امید پوچ و تو خالی
ایا با زبان روز مره و عادی تمایزی احساس میکنید ؟؟؟
مخاطب شما باید حس تمایز بخشیدن شما در چیدن واژه ها برسد
که متاسفانه من به ان نرسیدم
مرز شعر و نا شعر در رستاخیز کلمه است که با ان بتوانید انتقال عاطفه انجام دهید یعنی شمای شاعر از کنار هم چیدن کلمات روزمره و مرده و ترکیب ان رستاخیزی بوجود بیاورید که در من مخاطب شما وجدی بوجو اورید چون حضرتعالی در قالب خارج از افاعیل اورده اید من از احمد شاملو مثال می اورم
یک جمله از نثر احمد شاملو
از کتاب در ها و دیوار های بزرگ چین
ناشر کتاب نمونه
چاپ اول 1352
ص 71
برای مصداق عرایضم می اورم
به وصیت پدر خویش گرمتر عمل کنیم این جمله شعر سپید نیست نثر است
اما گرمتر عمل کردن ترکیبی است که در زبان عامیانه و روز مره استعمال نمی شود
اگر همه اگاهان ادب فارسی به اتفاق احمد شاملو را بوجود اورند ه زبان نو می شناسند به این دلیل است که ایشان حتی در نثر هم به نوعی سخن می گوید که مجزای از زبان اتوماتیک است
.........................................
شعر یک روایت احساسی ونویسش سطحی وشعارگونه. وموزن اما دارای اشکالات وزنی بسیار شاعر فقط روایتگری کرده وبه کشف نرسیده کلام عریان است زبان دچار اتفاق نشده در شعر با یک سوژه سخنگو یا من روایتگر همه چیز دان طرف هستیم، وشعر به نظر من نشان دادن است ونه گفتن واگر از این منظر بنگریم نوشته ی عیارمندی نیست
...........................................
وزن شعر نه سپید هست و نه نیمایی
ببشتر نثرگونه روایت شده
از واژه های کهن زیاد استفاده شده که در این سبک از شعر به نظرم زیبا نیست
استفاده از واژه ی لیک که یک واژه ی عربیست به نظرم جلوه ی خوبی به شعر نداده و میشد از واژگان فارسی بهره برد
................................
شعر جناب شهلایی با نقش عاطفی و احساسی زیبایی که دارد و فراز و فرودش و به چالش کشیدن شاعرانه موضوع مهم خدا که در نهایت انسان خدا را در شعرش حس می کند برای من ارزشمند بود اما...
اما از نظر فن شعر نیاز به بازبینی دارد مسایلی از جمله وزن و زبانو سلاست کلام مثلا استفاده از همی واقعا آزار دهنده است
.................................
خدا نیست "ولی" خدا نیست !
در ابتدای شعر که مهمترین قسمت شعر هم هست و باید خواننده ترغیب بشه به ادامه منِ مخاطب با یک اشکال بزرگ منطقی روبرو هستم !
خدا نیست "ولی" کلمه تضاد هست و انتظار دارم در ادامه بشنوم ولی هست! یا ولی حس میشود اما میبینم از "ولی" هیچ استفاده منطقی نشده !
هر چه هست امید است ! خدا امید است ... امیدی پوچ و خالی!؟ امید معمولا کلمه ای امیدوارکننده است و اینجا پوچ و واهی بودن آن یکم توی ذوق میزنه!
ودر خط چهارم ... بر خلاف خطوط اول که از واژه های امروزی بکار رفته شده یکباره واژه های "گذر میکردم" که مربوط به عصر و زبان نویسنده نیست و با بند اول کاملا متفاوته من رو مجاب میکنه که این اثری ضعیفه و ادامه خوندن رو برام سخت میکنه !
....................................
متنی که در بینابینی روایت و تصویر بلاتکلیف مانده است.
زبان ، فرم نگرفته و اطتاب هیچ مشکلی را حل نکرده است.
رابطه ی علت و معلولی در این نوشتار با باور منطقی در تضاد است چرا که فقر یا بیماری یا آسیب های اجتماعی هرگز دلیلی بر رد یا انکار خدا نتواند بود.
حتی اگر صاحب اثر در پی استفهام انکاری نیز باشد از عهده ی آن برنیامده است.
محتوا، به شرط قالب بندی صحیح و استفاده از واژگان مناسب و البته بجا، می تواند دست مایه ی خوبی برای یک شعر باشد . ولی ور این سطور که وزنی نیمایی را با مختصات شعر شپید درهم آمیخته است ، به نظر مشق شعر است .
...............................................
حس میکنم ایشون اثارکارو روخیلی می خونند.اما این که من باهاش مواجه شدم البته دیدگاه بنده است نمیشه گفت شعر اونقدر استفاده زیادکرده ازکلمات ک وتوضیحات اضافه ک بیشتربه متن میخوره تاشعر اما حس میکردم دارم داستان میخوندم یا دیالوگ توفیلم تا یه شعر تصویرهای خوبی داشتنداما نتونستندبپردازندخوب به شعر من ترجیح میدم.چیزی نگم جراینکه ایشون بهتر چندباررواین شعربخونن قطعا میشه وباادیت درستش کرد مطمئنم ک ایشون یک بارشعر رو نخونده وتاگفته رو.ورق اورده.تصویربسازید ن کلمه یاجمله همین ک استعدادشوداریدخوبه
..........................................
در کلیت این متن واره، کمتر اثری از تخیل به عنوان یکی از اصلی ترین فاکتورهایی که حد فاصل نظم و نثر است مشاهده میکنیم. زبان روایی و اصرار بر حفظ آن تا انتها، این مطلب را بیشتر شبیه برشی از یک داستان کوتاه نشان میدهد! جنس واژگان از لحاظ بلاغی از یک انسجام و هارمونی کلی برخوردار نیست و این رفتار با زبان اثر، نشانگر ناپختگی مولف ( لا اقل برای درک درستی از مفهوم شعر ) دارد. با حذف موسیقی کناری و متن، از این اثر ( تحت عنوان شعر سپید ) با موسیقی درون متنی قابل اعتنایی که محصول چینش مناسب واژگان و اجزای گزاره ها باشد ،روبرو نمیشویم. تمام کار، یک تک تصویر گسترش داده شده است با درونمایه فقر و اتفاقیست که که تگرار آن، و آن هم بدین شکل، تاثیر عاطفی مطلوب بر مخاطب نمیگذارد.
علی الاصول عمده فعالیت شاعر خارج کردن نُرم های سطح و عمقی مضمون و محتوا از روزمره گی و ابتذال است که باز هم در این اثر، اتفاقات، نه در سطح ( فرم ) و نه در عمق ( مضمون ایجاد شده بوسیله عناصر اندیشه، تخیل، و تصویر ) را از سطج عادی یک کلام کاملا معمولی نجات نداده است. و انشالله با مطالعه و دقت بیشتر و عبور از کلاسیک بتوانند در آثار سپید به توفیقاتی دست یابند.
منتقدین:
بانوان دکتر نوین،دکتر حسین زاده،عطایی و موسوی
جنابان دکتر سعیدی،تقی نیا،پورهاشمی،پور افشار،جعفری و امیدی
برداشت از کانال کارگاه شعر (تلگرام )